پیداکردن شوهر از طریق فیس بوک +شعرطنزخدا خیرت دهد « مستر زاکر برگ»که من را یک شبه خوشبخت کردیخیال بنده را از حیث شوهردر این قحطی شوهر تخت کردیزدم عکسی به« وال فیس بوکم»قشنگ و دلرباتر از« شکیرا»فتوشاپش چنان کردم که گویینباشد دختری چون من به دنیااگر چه چل بهار از من گذشتهنوشتم بنده هستم بیست سالهو آن ها را برای درک بهتربه عکس« وال » خود دادم حوالهنوشتم آدرسم را هم ولنجکپدر تاجر و مادر دکتر پوستبگردم ای الهی دور مادرکه مانند خودم خوش چشم و ابروستهمان یک شب هزاران «لایک» خوردمهمه مشتاق« چـَت» بودند و دیداریکی هم زان میان بد جور وا دادنه یک دل ، بلکه صد دل شد گرفتارو من هم عکس او را چون که دیدمشدم یک دل نه ،صد دل عاشق اواز آن شب شد به پا در سینه ی مناز عشق آن پسر شور و هیاهوخلاصه کارمان بالا گرفت وبرای خواستگاری کرد اقدامجوانی بود بالاتر ز پنجاه!چه گویم از بر و رو یا که اندام!شکم افساید و قد او کوتولهو صورت آبله گون و پاش شل بودیکی از چشم ها سالم یکی کورسرش هم طفلکی کـُلن کچل بودبه او گفتم چنان که کفش کهنهبـُود البته نعمت در بیابانلذا حالا که اکسیر است شوهرعزیز جانم« مرا تی جانَ قربان»همان لحظه شدم راهی محضربه انکحتُ ، قبلتُ پاسخم بودبه لطف سال ها هجران شوهرندیدم در وجودش هیچ کمبودشود «جاوید» نامت ای زاکر برگبه لطف تو شدم دارای شوهردعایت می کنم روزی سه نوبتکه وضع تو شود هر روز بهتر
نظرات شما عزیزان:
همه چی بخصوص خنده آرزوی آوردن لبخند بر لب های شما آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان
|
|||||||||||||||||||||
![]() |